من کدومشم؟
چند دقیقه پیش ذهنم یه چیز جالب و شاید عجیب رو کشف کرد و برام سوالی شکل گرفت، «من کدومشونم؟»
پیش دوستای کامپیوتریم که هستم منو به عنوان یه آدمِ حرفهای برقی میشناسن.
پیش دوستای برقیم که هستم منو به عنوان یه آدمِ حرفهای کامپیوتری میشناسن.
و وقتی این موضوع اومد توی ذهنم که این دو گروه چنین تفکری در مورد من دارن، یه لبخند غیرطبیعی اومد روی صورتم. مثل همون خنده ها که وقتی باید عصبی میشدم ولی بیشتر خندم میگرفت و تراپیستم تعجب میکرد و میپرسید چرا میخندم درحالیکه باید عصبیانی باشم و بعد از شنیدن این حرفش بدتر خندهام میگرفت... بعد از چند لحظه خنده از روی صورتم محو شد و یکم احساس غم کردم.
با اینکه هر دوتاشو (برق و کامپیوتر) به اندازه معقولی بلدم ولی توی هیچکدوم اونقد تبحر ندارم که منو به اون بشناسن، انگار من یه سری چیزا هستم ولی هیچ کدومشون نیستم...